شب عاشورا

کاروان امام سپس به محلی به نام «عذیب‌» رسیدند و امام از اصحاب خود پرسید: راه از کدام طرف است؟ بنا به اظهار برخی از منابع، «طرماح بن عدی الطائی‌» که از کوفه آمده بود، راه را به امام نشان داد و از آن حضرت خواستند تا بازگردد. امام در پاسخ فرمود: خداوند تو را جزای خیر بدهد، اما من معاهده‌ای با این مردم و عهدی با خدا دارم که باید بدان عمل کنم‌» این سخن‌ها را گفتند و رفتند تا به منزل «قصر بنی مقاتل‌» رسیدند. در منزل قصر بنی مقاتل امام با «عبدالله بن حر جعفی‌» ملاقات کردند و از وی خواست که در این سفر همراه او باشد ولی او قبول نکرد و از امام خواست تا اسب و شمشیر او را بپذیرد. حسین (ع) دیگر اعتنایی به او نکرد. پس از حادثه عاشورا وی پیوسته تأسف می‌خورد که چرا چنان توفیق بزرگی را از دست داده است.

حسین و همراهانش پس از برداشتن آب بسیار، شبانه از قصر بنی مقاتل به طرف «نینوا» (از قراء کوفه‌) حرکت کردند و صبحگاهان به این محل رسیدند. اینجا بود که قاصدی به نام «مالک بن نسر کندی‌» نامه‌ای از عبیدالله بن زیاد به این مضمون برای حر آورد: «چون این نامه و فرستاده من رسید بر حسین سخت بگیر و او را جز در بیابان بی‌پناهگاه و بی‌آب فرود نیاور، من فرستاده خود را مأمور کردم که با تو باشد و او تو را رها نخواهد کرد تا مرا از اجرای اوامر آگاه سازد».


کانون قرآن و نماز امام ,حسین ,رسیدند منبع

مشخصات

تبلیغات

آخرین مطالب این وبلاگ

آخرین ارسال ها

آخرین جستجو ها

گروه دوپامین زندگی در مسیح کالای صنعتی صفایی جوانسازی صورت Maysonina894 site پورتال و سایت تفریحی خبری ایرانیان فروشگاه اینترنتی البرز مخزن هیئت زوارالعباس ع -شیراز روستای گردخون طراحی سایت سه سوت وب